ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

اینجا همه چی درهمه(1)

ویانا جونم این ماه به خاطر در اومدن مرواریدای قشنگت ماه سختی داشتیم که دیگه فرصت نکردم عکس هایی رو که ازت گرفته بودم زود زود برات بذارم و همینطور هم مشغول درست کردن تم جشن دندونیت بودم که خیلی خیلی وقتم رو میگرفت خلاصه اینکه تصمیم گرفتم عکس های این ماهت رو تو چند تا پست درهم برهم بذارم تا وقتی بزرگ شدی از دیدنت شیرین کاری های خودت لذت ببری  میمیرم برای ناز کردنت نازنازی من دندونت رو موش بخوره.... این عروسکیه که ماسوله خریده بودیم و از اونجایی که پستونکش چسبیدس شما تلاش میکنی درش بیاری مثل اینکه نشد جوجوووجونم ولی خوشم میاد که به روی خودت نمیاری ...
9 مرداد 1392

اینجا همه چی درهمه (2)

یه بازی جدید   ابنجا هم تو رستوران سنتی هستیم و شما داری برامون از روی منو غذا انتخاب میکنی از کارها دیگه ای که مورد علاقه شماست بهم ریختن کتاب های بالای تخت خواب ماست ببین چه ذوقی هم داری میکنه قربونش برم   اینجا داری موهای آندیا رو شونه میکنی عزیز دلم یکم زود مامان نشدی؟ ما جلوی شومینه رو بسته بودیم که دیکه نری اونجا تا خدای نکرده سنگ بخوری ولی خوب نمی دونم چه طور شد که یه راه جدید پیدا کردی تو عکس پات بزرگ افتاده در حالی که پاهای کوچولویی داری که یه روز مامانی و بابایی با زحمت تونستن برات کفش سوت سوتکی پید...
9 مرداد 1392

شیطونی های جوجو کوچولوی ما(2)

سلام جوجوی نازم ،ویانای کوچول موچول من  که این روز ها یه لحظه آروم و قرار نداری و این هم عکس هایی از شیطونی های جدیدت تازگی ها نصف آب خوردنت رو میخوری و بقیه رو بازی بازی روی وسایل خونه میریزی  من عاشق این مدلی گذاشتن پاهای خوشگلتم جوجوووووو عاشق سیم برق و دوشاخه هستی که بخوری؟؟؟؟ وقتی هم که صدات میکنم و میگم که:جوجووووو چی کار میکنی ؟؟؟؟؟؟ اراونجایی که میدونی داری کار غی قانونی انجام میدی ، میخندی اما خندیدنت به این دلیل نیست که دیگه انجام ندی!!!!!!! خیلی وقت بود که در فکر این استیکر گنجشک روی کابینت یودی و با...
9 مرداد 1392

اولین نقاشی ویانای من

ویانای عروسکم جوجوی کوچولو  لحظه به لحظه بزرگ شدن با کارهایی که انجام میدی حس میشه و من لحظه به لحظه از وجودت لذت میبرم چیزهای مورد علاقه ات این روز ها بیشتر خودکار و مداد و کتاب و دفتره ، یه وقت فکر نکنی دارم اغراق میکنم نه گلم این رو هرکسی هم که خونه ما میاد و سرگرم شدنت رو با کتاب میبینه میگه البته نه اینکه شیطونی های دیگه نمیکنی نه عزیزم سراغ هر چیز جدیدی میری و به هرچیزی که دستت برسه دست میزنی ولی وقتی بابا سامان میاد هرچی هم تو دستش باشه فقط میخوای خودکاری که تو جیبشه برداری  خلاصه اینکه این وایت برد کوچولو رو تازه برات خریدم و وقتی ماژیک میدم دستت دقیقا توی وایت برد فقط خط خطی میکنی و نقاشی میکشی البته ...
1 مرداد 1392

بغلی شدن ویانا جونم

جوجوی نازم  از وقتی 9 ماه شدی بخصوص از وقتی که دندون سومت در اومده  حسابی بغلی شدی حتی یه لحظه هم حاضر نیستی روی زمین بشینی همش دلت می خواد تو بغل من باشی البته وقتی من نیستم با پدری و مامانی حسابی آرومی و بازی میکنی ولی اگر من باشم در حضور اون ها هم میخوای بیای بغل من  خلاصه اینکه بعضی وقت ها حسابی کلافه میشم و کمرم حسابی درد گرفته از خیلی از کار هام عقب افتادم چون فقط در صورتی روی زمین میشینی و بازی میکنی و خودت اینور و اونور میری که من یه جانشسته باشم  تازه خیلی وقت ها هم زیاد دور نمیشی و بعد از چند دقیقه دوباره به سمت من برمیگردی و خودت رو تو بغلم میندازی و وقتی هم که کنارم نشستی تا برای خودت بازی کنی &n...
1 مرداد 1392

برای این فرشته زیبا دعا کنین

سلام به همه مامان ها و باباهای مهربون و خاله های دوست داشتنی  لطفا به این آدرس برین و  برای این فرشته کوچولو دعا کنین تا خدا اون رو برای پدر و مادرش حفظ کنه         http://parisanini2013.niniweblog.com/     ...
1 مرداد 1392

روز های سخت ظاهر شدن سومین مروارید ویاناجونم

ویانای نازم شیطون کوچولوی من چند شب قبل از اینکه سومین مروارید سفیدت در بیاد شب ها شروع به تب کردن کردی و شب اول من فکر کردم سرما خوردی ولی وقتی از روز دوم دیدم که علائم سرما خوردگی نداری و فقط تب میکنی متوجه شدم که کار کار ه دندونه    موقع  در اومدن 2 تا دندون پایین زیاد اذیت نشدی ولی این دندون بالایی حسابی تب دارت کرد بعضی شب ها دمای بدنت تا 39 درجه هم میرسید و من واقعا 3 شب تا صبح پلک روی هم نذاشتم وتا صبح با پاشوره کردن وخنک نگه داشتنت مواظبت بودم و ممنونم از خدا که در یک چنین لحظاتی طاقتش رو به آدم میده چون من کلا بنیه ام ضعیفه ولی تو اون روز ها احساس میکردم خیلی خیلی قوی هستم و  با اینکه...
31 تير 1392