ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

واکسن(MMR) یک سالگی ویاناجونم

سلام ویانای نازم یکشنبه 16 مهر 92 یهنی دو روز بعد از تولدت نوبت واکسن زدن داشتی که همراه پدری به مرکز بهداشت بردمت (واکسن MMR یعنی سرخک و اوریون و سرخچه) برای اندازه گرفتن قدت وقتی روی اون تخت خوابیدی به بهانه من شروع به گریه کردی  ولی.... ولی وقتی پرستار داشت وزنت رو میگرفت  و نازت میکرد همینطور هاج و واج بهش نگاه میکردی دقیقا موقع واکسن زدن هم با اینکه سوزن سرنگ رو داشت توی بازوی دستت فرو میکرد با همین قیافه نگاش میکردی و من هرلحظه منتظر جیغ و دادت بودم که با کمال تعجب تا پایان واکسن زدن صدات در نیومد و فقط نگاه کردی خدا رو شکر باز هم همه چی خوب بود و جای هیچ نگرانی...
22 آبان 1392

ویانا دخمل لووووووووووس من

امروز سه شنبه 7 آبان سلام ویانای کوچول موچول من ماشاله این روز ها هم لحظه به لحظه بزرگتر و شیرین تر و شیطون تر میشی و هم بی نهایت خودت رو برامون لووووووس میکنی راستش دیگه اصلا وقت نمی کنم زیاد تو اینترنت بیام و برات بنویسم بعضی وقت ها واقعا دلم برای دوست های نی نی وبلاگی تنگ میشه اما خوب چه کنم که شما از وقتی که من از سر کار میام مثل کوآلا به من چسبیدی و یه لحظه رهام نمی کنی امروز صبح هم وقت رو غنیمت شمردم و تند تند دارم برات مینویسم         بقیه عکس ها رو هم در ادامه...
7 آبان 1392

فرشته زیبای من تولد یک سالگیت مبارک

ویانای زیبای من                 فرشته کوچولوی زیبای من                                                                                           گل خوشبوی  من  عروسک قشنگم                                            تولد یک سالگی...
12 مهر 1392

اولین جمله کامل ویاناجونم (این چیه؟)

این چیه؟ ویانای عروسکم در 11 ماهگی تونستی یه جمله کامل رو با صدای خوشگلت  برامون بگی و من وبابا سامان رو بیشتر از قبل شیفته و عاشق خودت کنی  و این روز ها از صبح که بیدار میشی هر چیزی رو با انگشت اشاره نشون میدی و فکر میکنم حداقل 1000 بار تا شب این میپرسی   این چیه؟ امروز چهارشنبه 10 مهر هستش و 2روز دیگه بیشتر تا تولدت باقی نمونده و من لیست تمام کارهایی رو که باید انجام بدیم رو رو در و دیوار چسبوندم  و چون جشن تو یک تالار کوچولو هستش و ما باید تمام تزیینات رو به اونجا ببریم و میخوایم همون صبح جمعه کار دیزاین رو انجام بدیم یکم باید برنامه ریزی دقیق تر باشه  البته خدارو شکر اکثر کارها انج...
10 مهر 1392

کادوی روز دختر و ماجراهای دنباله دار شومینه

سلام جوجوی نازم  این استخر توپ رو روز دخمل برای جوجوی نازم خریدم تا توی اتاق باهاش بازی کنی ولی از اونجایی که عاشق آب بازی هستی اول از همه تو حموم تستش کردی        این روزها هم که دوباره به شومینه علاقمند شدی و همش می خوای بری بالا و توش بشینی من که تمام تزئینات شومینه رو برداشته بودم ولی حالا با پله شومینه نمی دونم چی کار کنم ٰبا اینکه میز هم جلوش میذاریم ولی باز نمیشه جلوی تو وروجک رو گرفت یکبار هم از توش افتادی و یکم پاهات درد گرفت اما از رو که نمیری فقط محطاط تر شدی اینجا هم در حال افتادن هستی عزیزکم ...
31 شهريور 1392

سالگرد عقد عمو مهدی و مریم جون

سه شنبه 19 شهریور 92 عمو مهدی و مریم جون سالگرد ازدواجتون قد تمام عروسک های دنیا مبارک ( ویانا) البته ما وقتی دعوت شده بودیم خبر نداشتیم و فکر کردیم برای شب نشینی و شام  داریم میریم و بعدش همراه با خود مریم جون ماهم سوپرایزشدیم  شب خیلی خوشگلی بود و خیلی هم خوش گذشت و کباب هایی که عمو مهدی درست کرده بود مثل همیشه خوشمزه و عالی بود البته ویانا جونم شما هم تو شیطونی کم نذاشتی و حسابی ورجه وورجه کردی از اونجایی که تازه راه رفتن رو شروع کردی و در حال حاضر عشق بالا رفتن از پله رو داری خونه عمو مهدی بیشتر از همه به شما خوش گذشت چون خونشون دوبلکسه و تا دلت بخواد پله داره . من و بابا سامان...
22 شهريور 1392

روز دختر مبارک

امروز شنبه 16 شهریور  ویانای قشنگم دختر نازم روزت مبارک روز دختر به همه دختر های ناز ایران زمین مبارک     خداوند لبخند زد و دختر آفریده شد لبخند خدا روزت مبارک تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم . . . دخترم روزت مبارک ...
16 شهريور 1392

تولد 11 ماهگی ویانای قشنگم

امروز سه شنبه 12 شهریور1392 ویانای کوچولوی من پرنسس زیبای من 11 ماهگیت مبارک 1 ماه دیگه هم در کنار تو بودن گذشت و فقط 1 ماه دیگه تا یکساله شدنت باقی مونده و من هر روز و هر روز غرق در تماشای وجود کوچولو و نازنیین تو هستم و از دیدن و بو کشیدنت غرق در عشق و شادی  ویانای کوچولوی من دیگه با پاهای کوچولوش میتونه چند قدم بدون کمک برداره و فکر میکنم تا روز تولد دیگه بتونی به تنهایی راه بری عزیز دلم  عاشقتم عاشق خنده هات عاشق نگاهات عاشق لوس شدنت عاشق خوابیدنت عاشقتم با  تمام وجود این روز ها من هم با ، بابا سامان سخت در تلاش برای تدارک جشن تولد 1 سالگیت هستیم و من هم دارم روی تم تولدت کا...
12 شهريور 1392

اولین قصر بازی ویانا

سلام جوجوی نازم  5 شنبه هفته گذشته (7 شهریور) بابا خسرو و مامان ماهرخ به سرعین برای آب گرم رفته بودن و ما هم شب که با دوستامون قرار داشتیم شما رو با خودمون بردیم توی راه خواب بودی وقتی بیدار شدی کباب حاضر بود و همه مشغول شام خوردن بودن من هم شما رو بغل کردم و یه ذره یهذره تو دهنت کباب میذاشتم  نگاهت یادم نمیره که خیلی ذوق کرده بودی وقتی جمعیت رو دیدی به خصوص وقتی چشمت به بچه ها افتاد یه ذره کباب میخوردی و یه نگاه شاد به صورت من می انداختی  صبح جمعه هم با عمو پیمان بیرون رفتیم و ناهار تو یک رستوران غذا خوردیم که اونجا هم شما برای اولین بار روی صندلی رستوران به ما افتخار همراهی دادی ...
11 شهريور 1392

ویاناجونم و داکی

سلام عروسک کوچولوی من این داکی خوشگل رو باباخسرو وقتی از سرعین برمیگشتن برات خریدن البته باید توی آب سوارش بشی نه خشکی عزیزدلم البته من هم برای اینکه شما خوشحال بشی و از داکی لذت ببری برات نقش موتوره قایق موتوری رو بازی میکنم و توی خونه میچرخونمت  دیگه وقت پیاده شدن! ...
11 شهريور 1392