ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

هفته بیست و هفتم

جوجوی   هفته ای کوچول موچول جوجوی من دیگه داره نفس کشیدن رو تمرین میکنه و دیگه چشمای خوشگلش کامل شده و حالا 31 سانتمتر هم قد داره قربون اون قد و بالات مامان آنی   ...
4 بهمن 1391

معرفی روژینا جون

سلام جوجوی نازنازی خوبی کوچول موچول امروز میخام روژیناجون رو بهت معرفی کنم هرچند که وقتی به دنیا اومدی میدونم خیلی خیلی زود باهاش آشنا میشی و دوستش خواهی داشت ولی خوب تا حالا دوبار برات نظر گذاشته و ابراز محبت کرده راستی برای عید هم وقتی همراه باباعلی و مامان پیوندش اومده بودن خونه ما برات یه ست لباس نوزادی خیلی خیلی خوشگل  کادو آوردن پیوندجون که از حالا میگه باید عمه پیوند صداش کنی ولی روژیناجون هنوز تصمیمش رو نگرفته که چی صداش کنی دفعه آخر که میگفت دختر دایی صداش کنی به هرحال روژیناجون به اندازه کافی وقت داره تا تصمیمش رو بگیره روژیناجون یه دختر ناز و قشنگه که ما قبل از به دنیا اومدنش با مامان و باباش  وقتی که من و بابا س...
29 آذر 1391

آخرین روز شهریورماه

سلام جوجو دخمله ناز سلام پرنسس کوچولوی ما امروز جمعه 31 شهریور ماه 1391 هستش و من و جوجو فردا قدم در ماه مهر میگذاریم و خدا رو شکر حدود 8ماه رو به سلامتی گذروندیم و من و بابا سامان باید کم کم منتظر به دنیا اومدن پرنسس زیبای خودمون  باشیم  دیروز 5شنبه کمد و تخت جوجوی منو آوردن و من و باباسامان با کلی ذوق اونها رو چیدیم و تمییز کردیم البته چند تیکه کوچکش مونده که تا چند روز دیگه حاضر میشه تا جوجوی من راحت و ناز توی اتاق و روی  تخت خوشگلش بخوابه   و امروز صبح هم ما به فروشگاه بزرگ فردوسی رفتیم و یک لوستر سقفی و دیواری ناز ولوس برای اتاقت  خریدیم و تا قبل از ناهار بابا سامان اونها رو برات وصل کرد...
29 آذر 1391

9 مهر سالگرد عقد مامان و بابا

سلام جوجو ی ملوسم   عروسکم    شاپرکم  فرشته زیبام امروز 9مهر 1391 سالگرد عقد من و بابا سامان هستش ما سال 80تو یک چنین روزی سر سفره عقد نشستیم و نمی دونی چه سیلی داشت میومد تمام خیابونها رو آب گرفته بود البته همیشه میگن بارون  برکته و اما امسال..... اما امسال خدا به ما یه هدیه پر برکت داده یه فرشته از فرشته های آسمونی که تا چند روز دیگه خونمون  رو پر از عطر گل میکنه              خداجون برای این هدیه آسمونی زیبای امسال یه عالمه سپاس   ...
29 آذر 1391

اولین روز مهر

                                                          شروع فصل زیبای پاییز و ماه مهر بر همه  به خصوص بر نی نی های گل مبارک فصل باد و برگ ،فصل رنگ رنگ....                 فصل مشق و مشق عشق، عشق انار....                              فصل بازباران با ترانه، فصل شیدایی ،مهر و مهرگان .....                 &nbs...
29 آذر 1391

هفته سی و چهارم بارداری

سلام جوجو دخمله   قشنگ من  میگن دیگه کم کم حرکت کردنت تو این هفته ها کم میشه ولی خوب از این خبرا نیست و دختر ملوس من  مثل یه شاپرک کوچولو داره تو دل مامان آنی مرتب چرخ میزنه میدونی که اصلا به من مجال نشستن نمی   دی و حتی همین الان هم که دارم برات مینویسم در حال حرکت هستی و همش باعث ترش کردن من  میشی که هیچ اشکالی نداره تو راحت راحت باش من هم با دست گذاشتن روی شکممو لمس بدن کوچولوت لذت میبرم حتی بعضی وقت ها بابا سامان هم دستش رو روی شکمم میذاره تا حرکت و لگد های دخملش رو حس کنه دیگه حسابی داری عرض اندام میکنی و گرمای وجودت تو خونه ما حس  میشه  بابا سامان تو خونه راه میره و نازت م...
29 آذر 1391

زبباترین و دلنشین ترین موسقی دنیا صدای قلب جوجو

جوجوی نازم                  این هفته که رفتم پیش  خانم دکترم در  واقع باید بگم دکترمون  یک گوشی گذاشت روی شکمم و به  وسیله یک دستگاه صدای دلنشین قلبت رو برام تو فضای اتاق پخش کرد تاپ تاپ تاپ تاپ اون هم ازدرون وجود خودم یه صدای قلب دوم  واقعا بعضی از لحظات قابل توصیف نیستند و  فقط افرادی که خودشون تو اون موقعیت قرار گرفتن می تونن درک کنن که من چی میگم پس خوش به   حال خودم و همه مادرایی که با شنیدن این صدا قند تو دلشمون آب شده                                  &...
27 آذر 1391

هفته سی و پنجم بارداری و پا به ماه شدن مامان آنی

جوجوی ناز و قشنگ   هفته ای خدا رو هزاران بار شکر که تونستیم به سلامتی 8 ماه رو پشت سر بگذاریم و وارد 9 ماه شویم چون دیگه  شش های عزیز دل من کامل کامل شده و افکر میکنم حدود42 سانتیمتر شدی از امروز که اولین روز مهر هستش تا 22 مهر که تاریخ سزارین هست می تونی به سلامتی متولد بشی وخونه دل من و بابا  سامان رو روشن کنی  البته با اینکه این روز ها دیگه به من داره سخت میگذره و به سختی شب ها نفس میکشم ویا میخوابم   و حسابی هم ورم کردم ولی تو اصلا عجله نکن و با آرامش تو دل مامان آنی بمون تا به وقتش  به   سلامتی تو بغل مابیای و مارو شادکن            ...
27 آذر 1391

هفته سی و ششم بارداری و کادو های جوجو

سلام جوجوی لوسه هفته ای مامان آنی عزیزم روز به روز آماده تر از روز گذشته میشی عطر و بوی تو هم تو فضای خونه ما روز به روز بیشتر  و بیشتر میشه باور کن عزیزم که این اغراق نیست اتاقت کاملا بوی نی نی میده و بخصوص که دوستای خوب و مهربونی داریم که مثل ما منتظر اومدنت هستن و چون من تم اتاقت رو کیتی درست کردم هرجا وسیله ای که صرح کیتی داشته باشه رو برات کادو میخرن دیشب سه شنبه 4 مهر بود و ارغوان جون  برات یه ست کل کلاه و دستکش و شال گردن کیتی  خوشگل از تیریز سوغات آورد و روژیناجون هم یه فرش کوچولوی کیتی  قرمزکادو آوردن امروز هم خاله سیمین برات یه پادری کیتی صورتی که خریده بود کادو آورد وروجک کم کم داره بهت...
26 آذر 1391