ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

همه اتفاقات 7 ماهگی ویانا

ویانای گلم فردا دیگه هفت ماهگیت تموم میشه و به سلامتی میری تو 8 ماهگی ، من هم دیگه مثل سابق فرصت هرروز نوشتن وبلاگ رو ندارم چون هم سرکار میرم هم شما ماشاله هزارماشاله روز به روز که بزرگتر میشی شیطون تر و پرکار تر میشی بنابراین  خیلی از اتفاقات رو یکباره در این پست مینویسم اولین آب هویج خوردن ویاناجونم با  نی در آبمیوه فروشی همراه ما(چون موقع خوردن قطره هات خودت هم قطره چکون رو میک میزنی خیلی زود با نی خوردن رو یادگرفتی جوجوی نازم)   خدارو شکر خدارو شکر در حال حاضر با غذا خوردنت مشکل ندارم و وعده های غذات رو میخوری بخصوی تخم مرغ و سوپ رو خیلی دوست داری البته کافیه یک ثانیه غفلت کنم تا چنگ بزنی و ه...
28 خرداد 1392

تخت خرسی کوچک می شود

سلام ویاناجونم  تخت خرسی دیگه برات کو چیک شده و کم کم باید بزاریمش کنار ، بخصوص که توش سر پا وایمیستی و برات خیلی خطرناکه . اما تخت خیلی خوبی بود و حسابی تو این 8 ماه ازش استفاده کردیم  در یک چشم بهم زدن بلند میشی  بنابراین بهتره که آب رو دیگه روی زمین بخوری کوچول موچول من من عاشق این جوری با ناز نشستنت هستم عسلم دوست دارم جوجو ...
26 خرداد 1392

ماجرای گردش با کالسکه

سلام ویانای ناز و گلم  از اونجایی که شما دارین بزرگتر میشی و روز به روز شیطونتر و دیگه تو بغل آروم نمی مونی و همش درحال ورجه وورجه هستی باید کم کم از یه کالسکه برای بیرون رفتن کمک گرفت ولی چون من بازهم مطمئن نبودم که آیا تو کالسکه هم میمونی یا نه با خاله الهام تماس گرفتم و خواستم که چند روز کالسکه آرادجون رو به ما قرض بده تا ببینیم ازش خوشت میاد یانه  چهارشنبه صبح بود که با پدری و مامانی رفتیم خونه خاله الهام و کالسکه رو برداشتیم و یه راست رفتیم پارک ، حدود 20 دقیقه ای نشستی و صدات در نیومد ولی بعدش دیگه ....... این اولش بود که مامانی داره میارتت و من هم ازت همراه این کبوترهای زیبا عکس گرفتم  ...
22 خرداد 1392

اولین دندون ویاناجونم

شنبه14 خرداد 92  ویانای نازم چند وقتی می شد که دندونای کوچولوت برای اومدن داشتن لحظه شماری میکردن و شما هم با گاز کرفتن هرچیزی که در دسترست بود و خاروندن لثه هات داشتی از اومدنشون استقبال میکردی این شب های آخر هم کمی بی قرار تر بودی و بعضی وقت ها تنت داغ بود که همه میگفتن برای دندونه و بالاخره از پایین دوتا دندون کوچولوداری که سمت چپی زودتر خودشو نشون داد             دندون دار شدنت مبارک فرشته کوچولوی من ...
19 خرداد 1392

شیطونی های جوجو کوچولوی ما(2)

سلام ویانای ناز و گلم  تا حالا بیشتر اوقات یکجا ثابت بودی و من ازت مرتب عکس میگرفتم حالا باید دنبالت باشم و ازت عکس بگیرم   این هم باز عروسک مامان آنی هستش و من تامی صداش میزنم و شما هم اول ازش یکم می ترسیدی ولی حالا باهاش سرگرم میشی تازگی ها شروع به باز کردن در کشوها کردی ،فکر کنم باز هم به موقع رسیدم..... وای به اون روزی که لپ تاب من رو بی پناه ببینی... و اگه من بغلت کنم و نذارم که با دست روی صفحه کلید بکوبی پاهای کوچولوت دست به کار میشن قربون اون پاهای تپلیت  فکر میکنم کم کم چیزی دیگه از دست شما در امان نیست ...
9 خرداد 1392