ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

واکسن 6 ماهگی ویانای نازم

1392/1/24 14:32
نویسنده : مامان آنی
3,492 بازدید
اشتراک گذاری

14 فروردین1392

ویانا جونم، باباسامان صبح زود رفت بیرون و یکسری از کارهای بانکیش رو انجام داد و اومد دنبال من و شما تا بریم مرکز بهداشت  و واکسن شما رو بزنیم 

طبق معمول اول وزنت کردن و من وقتی داشتم میذاشتمت تو ترازو اینقدر که جنابعالی شیطون شدی می خواستی از ترازو بیای پایین

واکسن 6 ماهگی نوزاد

 

واکسن 6 ماهگی نوزاد

 

وزنت 6 کیلو و500 گرم

بعدش هم گذاشتمت تو اون تختی که قد و دور سرت رو اندازه میگیرن

واکسن 6 ماهگی نوزاد

 

 

 واکسن 6 ماهگی نوزاد 

قدت 59 سانتیمتر

 

و حالا نوبت اندازه گرفتن دور سرت بود ، (قیافه لوسش رو  ببین )

واکسن 6 ماهگی نوزاد

و دور سرت41 سانتیمتر شده بود که خدارو شکر همه چی نرماله نرمال بود

و ایشاله که همه نی نی های ناز همینطور سالم بزرگ بشن و رو لب خودشون و مامان

و باباشون خنده باشه(آمین)

وحالا نوبت واکسن زدن بود که رفتیم تو اتاق بغلی تا من شما رو آماده کنم

اول بهت قطره فلج اطفال رو دادن(برای سومین بار)

واکسن 6 ماهگی نوزاد

و بعد واکسن سه گانه و هپاتیت ب 

و چون من تنها رفته بودم تو اتاق دیگه از واکسن زدنت نتونستم عکس بگیرم و وقتی هردو واکسن رو زدن بابا سامان اومد تو چون یه تلفن کاری بهش شده بود و باید جواب میداد البته ایندفعه انگار یکم واکسن ها برات بیشتر درد داشت و من اول بعد از زدن واکسن بغلت کردم و کلی قربون صدقت رفتم تا آروم بشی و بعد لباست رو تنت کردم 

واکسن 6 ماهگی نوزاد

و چون قبل از اومدن بهت قطره استامینوفن داده بودم سوار ماشین که شدیم تا بیایم خونه خوابت برد و وقتی رسیدیم خونه بیدار شدی و من هم شروع کردم با یخ جای واکسنت رو کمپرس کردن

 

واکسن 6 ماهگی نوزاد

البته دیگه وروجک شدی و خودت هم کمک میکردی و خوشت میومد که یخ رو روی پات

بذاری و بردای 

 

واکسن 6 ماهگی نوزاد

 

نفس مامان آنی ،  قلب مامان آنی ، عمر مامان آنی ، من میمیرم برای اون نگاه شیطونت

واکسن 6 ماهگی نوزاد

خدارو شکر بعد از کمپزس و دادن قطره استامینوفن زیاد اذیت نشدی و من تا دو سه شب خیلی مواظب بودم که تب نکنی و بازهم خدارو شکر که تب نکردی و به سلامت این دوره روهم گذروندی 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

balyan
24 فروردین 92 10:28
مثل باباش مهربونه
مامان سویل و اراز
24 فروردین 92 13:22
سلام عزیزم سفره هفت سینتو تو وبم گذاشتم ازت ممنونم
مامان مانی مسافر کوچولو
24 فروردین 92 16:29
واییییییییییییی نازیییییییییییییی دختر خوشگل بوس بعضی اوقات نمیشه نطر گداشت کد امنیتی نمیاد واسه همینم بدون نظر میریم
مامان آوا
25 فروردین 92 17:17
آخی نازی
مامان مریم
26 فروردین 92 11:08
عسلمی..قربون اون لباس جوجوییت بشم که اینقده بهت میاد...
fattaneh
27 فروردین 92 17:37
خوب مبارکه واکسن مرحله بعدی شما ویانا خانم و خدا رو شکر که تب نکردی گلم دلم رفت برای اون عکست که دارن قدتو اندازه گیری میکنن قربونت برم من.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
31 فروردین 92 1:11
آخــــــــــــــــی ... کوچولووووووووووووووووووو ...