ماجرای یک روز صبح مامان آنی و ویاناکوچولو
سلام عروسک خوشگلم
هفته اول تیرماه هستیم و شاهد روز های گرم تابستون ، عروسکم حدود 8 ماه و نیم داری و حسابی واسه خودت شیطون شدی
این ماجرای یکی از این روز های من و شماست
معمولا صبح ها بین ساعت 9 تا 10 از خواب بیدار میشی پوشک رو عوض میکنم و با شعر خوندن میبرمت تا دست و صورتت رو بشورم
(صبح که از خواب پا میشم مثل گلی وا میشم
یک کمی ورزش میکنم دور ه باغ گردش میکنم
صدا میزنم مامان آنی جون مامان آنی جون
چایی رو بریز تو فنجون وقتی چاییم رو نوشیدم
مامان آنی رو بوسیدم به کودکستان میرم
خوشحال و شاد و خندان میرم)
و بعدش هم برات صبحونه حریره فندوق یا بادوم درست میکنم که خدارو شکر هردوتا رو دوست داری و میخوری
و اما امروز استیکری رو که دیروز برات خریده بودم رو بهت دادم تا دوتایی اون رو به قسمت داخلی تختت بچسبونیم آخه من عاشق استیکر و شکل های رنگ رنگی هستم و فکر میکنم که شما هم همینطوری هستی یا شاید هم شدی
تا زگیها با انگشت اشاره به چیزهایی که توجهت رو جلب میکنه اشاره میکنی عروسکم
بعد رفتیم تو اتاقت روی تخت تا باهم بچسبونیمشون
راستش یه مدت میشه که دوست نداری زیاد رو تخت بمونی و در کمترین زمان میخوای که بیرون بیارمت
خوب آوردمت بیرون و نشستیم باهم لباس های شسته شده شمارو تا کردیم و بعضی هارو هم چوب لیاسی زدیم و گذاشتیم سرجاش
البته جای شما اونجا نیست جوجوووو
اینجا هم یکم باهم دالی بازی کردیم آخه عاشق دالی بازی هستی یا به قول cd برینی بی بی : پیک که بوو
ای جانم نفس من
خلاصه موقع از اتاق بیرون اومدن دیدی که در حموم یکم بازه و از اونجایی که عاشق حموم کردن وآّ ب بازی هستی رفتی تو حموم و با زبون بی زبونی به من گفتی که دوست داری آب بازی کنی و من هم ......
وقتی میری توی وان خودت حاضر نیستی به این زودی ها بیرون بیای
و حالا وقت خشک کردن موهات بود
و بعدش هم چون یک روز درمیون یه زرده تخم مرغ کامل رو میخوری برات تخم مرغ آبپز کردم و شماهم نوش جان کردی
و بعد از حموم و غذا چی میچسبه؟ بله یه خواب راحت
و این رو باید بدونی که بازی کردن با یه دخمل ناز و سرحال که تازه از خواب بیدار شده خیلی خیلی مزه داره جوجوجون
و بعد از بازی هم یه سوپ گوشت خوشمزه با ماست خیلی خیلی واجب میشه
خدا رو شکر سوپ گوشت و مرغ رو دوست داری و همیشه حسابی میخوری ولی از سرلاک زیاد خوشت نمیاد و بعضی وقت ها که بیرون هستیم و به ناچار بهت میدم با بی اشتهایی میخوری
و حدود ساعت دو و نیم سه باباسامان کم کم از سرکار به خونه میرسه........