ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

ماجرای یک روز صبح مامان آنی و ویاناکوچولو

1392/4/6 2:55
نویسنده : مامان آنی
1,334 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک خوشگلم 

هفته اول تیرماه هستیم و شاهد روز های گرم تابستون ، عروسکم حدود 8 ماه و نیم داری و حسابی واسه خودت شیطون شدی 

این ماجرای یکی از این روز های من و شماست 

معمولا صبح ها بین ساعت 9 تا 10 از خواب بیدار میشی پوشک رو عوض میکنم و با شعر خوندن میبرمت تا دست و صورتت رو بشورم

(صبح که از خواب پا میشم مثل گلی وا میشم 

یک کمی ورزش میکنم    دور ه باغ گردش میکنم 

صدا میزنم مامان آنی جون مامان آنی جون 

چایی رو بریز تو فنجون  وقتی چاییم رو نوشیدم 

مامان آنی رو بوسیدم به کودکستان میرم

خوشحال و شاد و خندان میرم)

و بعدش هم برات صبحونه حریره فندوق یا بادوم درست میکنم که خدارو شکر هردوتا رو دوست داری و میخوری 

و اما امروز استیکری رو که دیروز برات خریده بودم رو بهت دادم تا دوتایی اون رو به قسمت داخلی تختت بچسبونیم آخه من عاشق استیکر و شکل های رنگ رنگی هستم و فکر میکنم که شما هم همینطوری هستی یا شاید هم شدی

تا زگیها با انگشت اشاره به چیزهایی که توجهت رو جلب میکنه اشاره میکنی عروسکم

استیکراستیکر

بعد رفتیم تو اتاقت روی تخت تا باهم بچسبونیمشون

ویاناویانا

راستش یه مدت میشه که دوست نداری زیاد رو تخت بمونی و در کمترین زمان میخوای که بیرون بیارمت

ویانا

خوب آوردمت بیرون و نشستیم باهم لباس های شسته شده شمارو تا کردیم و بعضی هارو هم چوب لیاسی زدیم و گذاشتیم سرجاش

ویانا

البته جای شما اونجا نیست جوجوووو

ویاناویانا

اینجا هم یکم باهم دالی بازی کردیم آخه عاشق دالی بازی هستی یا به قول cd برینی بی بی : پیک که بوو

ویاناویانا

ای جانم نفس من

ویانا

خلاصه موقع از اتاق بیرون اومدن دیدی که در حموم یکم بازه و از اونجایی که عاشق حموم کردن وآّ ب بازی هستی رفتی تو حموم و با زبون بی زبونی به من گفتی که دوست داری آب بازی کنی و من هم ......

ویاناویانا

وقتی میری توی وان خودت حاضر نیستی به این زودی ها بیرون بیای

ویانا

ویانا

و حالا وقت خشک کردن موهات بود

ویاناویانا

ویانا

و بعدش هم چون یک روز درمیون یه زرده تخم مرغ کامل رو میخوری برات تخم مرغ آبپز کردم و شماهم نوش جان کردی

ویاناویانا

و بعد از حموم و غذا چی میچسبه؟ بله یه خواب راحت

ویانا

 

و این رو باید بدونی که بازی کردن با یه دخمل ناز و سرحال که تازه از خواب بیدار شده خیلی خیلی مزه داره جوجوجون 

ویانا

ویانا

ویانا

ویانا

و بعد از بازی هم یه سوپ گوشت خوشمزه با ماست خیلی خیلی واجب میشه 

خدا رو شکر سوپ گوشت و مرغ رو دوست داری و همیشه حسابی میخوری ولی از سرلاک زیاد خوشت نمیاد و بعضی وقت ها که بیرون هستیم و به ناچار بهت میدم با بی اشتهایی میخوری 

ویانا

و حدود ساعت دو و نیم سه باباسامان کم کم از سرکار به خونه میرسه........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

نگاری
6 تیر 92 0:06
اخی عکس های حمومشو نگاه منم عاشق استیکرم
مامان سارا
6 تیر 92 2:16
سلام دوست عزیزم النا تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده ممنون میشم اگه امکانش بود بهش رای بدید،کد 138 به شماره 20008080200 پیامک کنید.متشکرم (elenanaz.niniweblog.com)
FARIBA
6 تیر 92 2:49
چه عکسهای قشنگی دلم واشد
خاله مرجان
6 تیر 92 11:19
قربون این دختر خوشگل ، عروسک که بود مامانی هم که اخوب بهش می رسه عسل وملوس میشه دوست دارم عزیزم
زهره
6 تیر 92 11:31
وای چه خواب نازی رفتی معلومه خیلی حموم بهت چسبیدها.....
مهسا مامان نورا
6 تیر 92 15:04
سلام دوست خوبم نورا در مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده است لطفا کد 190رو به شماره 20008080200پیامک بزنید سپاسگذارم .منتظر رأیتونم خاله جونی
مهسا مامان نورا
6 تیر 92 15:04
مامان کیان کوچولو
6 تیر 92 19:56
عزیزم عکسات یکی از یکی خوشگلترن عزیزم
مامان آرش
6 تیر 92 20:00
نوش جونت عزیزم...
پرهام ومامانش
7 تیر 92 23:40
شادی
8 تیر 92 0:12
واقعا که ویانا یک جوجوی واقعیه. آوینا هم الان با من پشت لب تاپ نشسته و به ویانا اشاره میکنه میگه نی نی بوس.
مامان بهنود
8 تیر 92 1:17
خیلی نازی ویانا جونی ماشالا.... خصوصا موقعه غذا خوردن گل خاله...
فاطمه مامان الينا گلينا
8 تیر 92 11:44
يه روز خوب و بي نظير با يه دختر بي نظير
مامان رز
8 تیر 92 14:14
دست این مامانی گل درد نکنه که اینطوری به دخترمون می رسه البته با فرشته ای که شما داری ادم هر کاری هم براش بکنه خسته نمی شه ای جونم عزیز دل خاله هوار میلیون تا بوس برای ویانا گلم
♥متین من♥
9 تیر 92 2:24
چه پست جالب از ویانا جون بود روزمرگی ویانا جون خوندم استیکرهات مبارک وایییییییییی عزیزمی که عاشق اب بازی هستی افرین که غذاهات دوس داری و..... خیلی خیلی دوس داشتنی هستی می بوسمت
مریم مامان ویانا
10 تیر 92 13:38
سلام مامان آنی...اولا" بابت اسم قشنگی که واسه دخملت انتخاب کردی بهت تبریک میگم.خدا حفظش کنه.دختر من تصمیم گرفته با همه ویاناهای نی نی وبلاگ دوست بشه.با اجازه ات لینکت میکنم.شما هم اگه دوست داشتی با ما دوست بشی خوشحال میشیم لینکمون کنی.یه دنیا بوس واسه ویانا جوجو
مامان مریم
11 تیر 92 18:22
عکسش با روسری خیلی جیگر شده
آوا
11 تیر 92 19:55
سلام خاله جون یه سر میاین وبلاگ من آخه تو برنامه نقاشی نقاشی شبکه پویا شرکت کردم و حالا میخوام بهم رای بدین دوستون دارم
مامان مارال دون
12 تیر 92 9:31
ویانا رو از وقتی بزرگ شدنش دنبال کردم هر لحظه اش خوردنیه . ولی تو این تصاویر جایی که با انگشت داره اشاره میکنه وای اگه میتونستم حتما یه بغل محکم می گرفتمش. ولی حیف که نمیشه. مامانی قدر این روزا رو خوب بدون چون هر چه قدر هم که باهاش وقت صرف میکنی بازم ای دوران خیلی زود تموم میشه . من خیلی وقتا دلم برا مارال اون روزا تنگ میشه. هر چند هر چی بزرگتر می شن عزیزتر و نازتر و خوشمزه تر میشن .
شقایق مامان آرشا
13 تیر 92 16:26
چه قد قشنگی تو دخمل قشنگم
fattaneh
18 تیر 92 22:10
ای جونم خوشگل عمع فتانه نوش جونت که زرده تخم مرغ میخوری عزیزم باید خوب بخوری تا بزرگ بشی .عزیزم که از خواب پامیشی میخندی ایشالله که همیشه لبانت خندان باشه عزیزم دوست دارم عکسای خوشگلتم یکی از یکی ناز تره دست مامان آنی خوشگل درد نکنه منم نگاه میکنم و کیف میکنم
خاله آتوسا
26 تیر 92 18:22
عزیزم چقدر افسوس می خورم که بزرگ شدن تو جزو خاطرات قشنگ دوستی من و مامانت نیست ولی از همین دور یه بوس و یه یغل گنده از طرف من به تو.