ویانا و دوستان
سلام ویانای وروجک و شیطون من
میدونی که دیگه وقتی بیداری اصلا به من اجازه نمی دی پای لپ تاب بشینم و برات تو وبلاگت به روز و مرتب بنویسم و یه عالمه عکس و مطلب دارم که هنوز ننوشتم و فقط خوابی میتونم لپتاب رو روشن کنم که چون خودم هم سر کار میرم انقدر خسته هستم که خودم هم خوابم میبره
اما خوب اشکال نداره عروسک کوچولوی من مهم اینه که وقتی بیداری باهم بازی میکنیم و تو شادی
اینجا هم یه سری از عکس هایی رو که در عرض این چند ماه مهمونی رفتیم برات گذاشتم
اینجا ظهر عاشورا خونه عمو سامی هستش که ناهار نذری میدادن
کوچولوی من داره ته دیگ میخوره
کوچولوی من خیلی خوب میتونه با بچه ها ارتباط برقرار کنه و باهاشون بازی کنه
اینجا خونه خاله مهرنوش رفته بودبم
اینجا هم خونه خاله لیلا و این هم شایان کوچولوهستش که خیلی سعی میکنه مواظبت باشه
این هم اتاق شایان جون که شما کوچولوها اسباب بازی هارو حسابی پخش و پلا کرده بودین
آواجون هم یه دخمل خیلی مهربون و نازه که همه جوره تو مهمونی ها مواظبت میشه
شیر خوردن شما دوتا کومچولو ها هم که به نظرمن خیلی بامزست
این هم ببر سواری شما کوچولوها...
جوجوی کوچولوی من هم میترسه و هم میخواد تنهایی سوار بشه
همیشه شاد باشی کوچولوی دوست داشتنیه من