گل نازم ویانای قشنگم

سلام گل زیبای زندگی من  ویاناجونم

امروز که دارم این متن رو مینویسم شما  دقیقا دوروز دیگه میشی 2 سال و 5 ماهه (امروز یکشنبه ده اسفند93)

و دو سال و 5 ماهه که شدی نفس من    شدی زندگی من     شدی  دنیای من

در حال حاضر یه دخمل ناز و شیرین زبون هستی با یه دنیا شعور رفتاری که من برای داشتنت خدارو هرروز هزاران

بار شاکرم

به من خیلی خیلی وابسته هستی و پدر بزرگت (بابا خسرو) رو هم خیلی خیلی دوست داری و بعد از اون باباسامان و مامان ماهرخ و عمو پیمان و خاله ماریا و عمو  عباس و کلا خونواده خانم  شاه نظری  جزئ افرادی هستن که در حال حاضر خیلی خیلی بهشون علاقه داری و از کنار اونها بودن لذت میبری و شاد هستی و همه اینها هم صادقانه عاشقت هستن و دوست دارن

اما در کنار همه اینها اول از همه دوست داری با من باشی  چون من عاشق با تو بودن هستم

باهم شادی میکنیم باهم میرقصیم باهم انگلیسی حرف میزنیم و باهم یه عالمه شعر و کتاب میخونیم

خداروشکر عاشق کتاب خوندن هستی  و از گوش دادن به کتاب قصه سیر نمیشی و هر کتابی رو من باید حداقل دوبار برات میخونم تا دست از سرم برداری

همیشه قبل از خواب  بعد از ظهر و شب و حتی زمانی که روی پوتی میشینی حداقل سه تا کتاب برات میخونم هم فارسی و هم انگلیسی

روز های جمعه هم تقریبا هر هفته یا یک هفته در میان با بابا سامان شما رو به قصر بازی یا پارک بازی میبریم و شما اونجا کلی شادی و بازی میکنی

کلماتی که من عاشقشم  و شما میگی :  خودم مزاقبم        ببخشید  اشتباهی شد   دیگه تکرار نمیشه   جاست وان بخون

جاست وان ببینم     جاست وان انجام بدم    و جاست وان بازی کنم     

از اینکه من رو داری خوشحالی ( البته بیشتر از بابا سامان میپرسی)

حیف که زمان دیگه ندارم و گرنه دوست داشتم بیشتر از این ها برات بنویسم

این رو بدون عروسک کوچولوی زیبای من فرشته کوچولوی من

مامان آنی عاشقته برات میمیییییییییره با تو نفس میکشه عاشق لحظه لحظه بزرگ شدنته