ویاناکوچولو در حال باغبونی وویاناکوچولو در حال غذا دادن به کبوترها
کوچولوی زیبا و باهوش من
من دوست دارم که شما در هرلحظه از زندگی و در هر موقعیتی بیشترین لذت رو از زندگی ببری و هر چیزی رو که میتونی تجربه کنی و خودت لمس کنی
یکی دیگه از آخر هفته هایی که با عمو سامی و عمو بابک اینا رفته بودیم ویلای تو ماسوله هوا خیلی خوب بود و من اون روز به شما اجازه دادم تا با خیال راحت بری تو باغچه و هرچقدر دلت میخواد برای خودت باغبونی و گل بازی کنی و شما هم که سنگ تموم گذاشتی و حسابی خودت رو کثیف کردی و حسابی هم بازی کردی
و یک روز پاییزیه خوش آب و هوا که من سر کار نرفته بودم شما عروسک کوچولوم رو برداشتم و باهم رفتیم شهرک تا به کبوترها غذا بدیم روز خیلی خوشگلی بود و برحسب اتفاق پدر بزرگ مهربون یکی از بچه هایی که اونجا بود چون دید شما خیلی دوست داری یک کبوتر بگیری بازحمت زیاد یکی از اون ها رو برات گرفت و بدستت
داد
همه شادی ها و زیبایی های این دنیای زیبا رو برات آرزومندم
عاشق تو مامان آنی