نمک آبرود و اولین تجربه تلکابین سواری ویانای ناز من
ویانای گل و خوشگل من
بعد از فروردین خیلی سختی که داشتیم و اون ویروس نامرد سرماخوردگی و مریضی سخت شما و خودم و آبله مرغانی که بلافاصله بعدش گریبانگیرت شد برای خستگی در کردن و یه استراحت سه تایی باباسامان یه آپارتمان بزرگ تو یکی از برج های داخل محوطه نمک آبرود برامون اجاره کرد و به قول شما به HOLIDAY HOUSE رفتیم و خیلی خوب بود و اون چند روز بهمون خوش گذشت
صبح رود قیل از رفتن وقتی هنوز خواب بودی(من عاشق اینجوری چرخیدن و خوابیدنت هستم )
تو راه رفتن خوردن بستنی و کلوچه و بعد از اون هم سوار شدن روی این اسباب بازی های آهنگ دار که شما حسابی تو این چند روز سوار شدی و تقریبا ار هیچ کدوم از این ها نمیگذشتی
وای که چقدر از سوار شدن این ماشین ها لذت بردی عروسک کوچولوی من و کیف کردی
و البته من و شما تمام مدت باهم در حال مکالمه انگلیسی بودیم و مردم همه ار این که شما اینقدر ریبا و با لهجه غلیظ انگلیسی صحبت میکنی تعجب میکردن و همش ار من میپرسیدن شما خارج از کشور زندگی میکنین
و بعضی وقت ها هم با موزیک های انگلیسی بچه گونه که ار این اسباب بازی ها پخش میشد شما هم باهاشون میخوندی و لذت باری برات چند برابر میشد و من هم سعی میکردم تا جایی که بلدم همراهیت کنم
و من عاشقانه باری کردنت رو نگاه میکنم و هرلحظه برای زیبا بودن بختت دعا میکنم الهی که همیشه بخندی و ار لحظه لحظه زندگیت لذت ببری
تو تلکابین ازمن پرسیدی باید بترسم و من در جواب گفتم نه چرا باید بترسیم
ولی راستش خودم ته دلم یکم خالی شده بود
و من با اینکه قبل از به دنیا اومدن شما تجربه همه این تلکابین ها رو داشتم و حتی پاشوت هم تو مسافرت هامون تجربه کرده بودم از وقتی به دنیا اومدی وقتی با خودت یه جای بلند هستم دلشوره عجیبی میگیرم و نگرانی تمام وجودم رو پر میکنه البته سعی میکنم به روی خودم نیارم تا این اضطراب بهت منتقل نشه و شما شجاع و با شهامت بار بیای و بتونی از بازی ها و تفریحات هیجانی هم لذت ببری
ماشین برقی رو که دیگه نگو یه عالمه ما رو تو صف نگه میداشتی تا سوار بشی به باری های بچه گونه داخل نمک آبرود اینقدر علاقه نشون نداده بودی که به ماشین برقی بزرگ ها به طوری که قبل ار سوار شدن رنگ ماشین رو انتخاب میکردی
و باز هم شما و ماشین های موزیکال جلوی فروشگاهها و البته من هم این وسط گریزی میزدم و برای شما خرید میکردم
و البته صخره نوردی های شما جای خود داره که تنها کسایی که با بچه شون بالای صخره ها بودن البته بچه تو سن و سال شما من و بابا سامان بودیم که کلی هم عکس داریم ولی با اینکه حجمشون رو کم میکنم نمی دونم چرا امروز لود نمیشن انشاله در پست های بعدی یه روز دیگه برات میذارم
و ناگفته نمونه که دوتا زانوی من کبود شده بود چون من بیشتر از باباسامان باهات بالای صخره ها میومدم و کلی باهم مسخره بازی اون بالا در آوردیم و باباسامان هم حرص میخورد
کوچولوی قشنگ من عاشقتم عاشقتم عاشقتم
عاشق لحظه لحظه با تو بودن