ویانا و زدن واکسن دو ماهگی
کوچولو ی نازم ویاناجون
امروز با بابا خسرو ساعت 8:30 صبح رفتیم مرکز بهداشت برای زدن واکسن های 2ماهگی و
خوردن قطره فلج اطفال
وای که دیدن گریه مظلومانه تو چقدر سخته................
از مرکز بهداشت که بیرون اومدیم بابا از داروخونه برات قطره استامینوفن گرفت و من همون جا تو ماشین بهت دادم
تا ظهر گریه کردی البته یه 10 دقیقه تو بغلم بیحال می خوابیدی و بعد شروع به گریه کردن می کردی و
من با یخ جای واکسن ها رو برات کمپرس کردم ..............
غروب بابا خسرو اومد پیشمون آخه تو رو خیلی خیلی دوست داره
می دونم که روز و شب سختی در پیش داریم ............
الهی قربونت برم خودم لحظه به لحظه کنارتم
الان هم تو بغلم خوابیدی و من دارم تند تند برات مینویسم
من میمیرم برات (ماماان آنی)
روز دوم
خدا رو شکر دیشب تب نکردی من بازهم برات کمپرس کردم و سعی کردم دمای اتاق رو خنک نگه دارم
صبح که بیدار شدی سرحال بودی این هم چند تا عکس از امروز ..........
ایشاله که همیشه بخندی عزیز دلم عشق منی