تولد 3 ماهگی ویانای کوچولو

تولد 3 ماهگیت مبارک عروسکم   

 دیروز 12 دی ماه بودو من  بعداز ظهر حموم بردمت میخواستم همراه

باباسامان و خاله سیمین برات شمع روشن کنیم رویکیکی که

مامان ماهرخ شب قبلش برات خریده بود اما یکهو شما شروع کردی

به جیغ زدن و گریه کردن ،الهی قربونت برم دلت درد گرفته بودو تا

 شب خیلی سرحال نبودی برای همین ما هم فقط یه چند تا عکس 

ازت گرفتیم و گذاشتیم که استراحت کنی و حالا در مورد خصوصیات 

اخلاقی که در حال حاضر داری می خوام برات بنویسم

گل نازم معمولا از خواب  با خنده و خوشرویی بیدار میشی عروسکم

عروسکمعاشق این هستی که باهات صحبت کنیم و اونقدر با دقت گوش می دی که نگو و نپرس و حدود یک هفته ای میشهکه بادر  آوردن صدا شروع به حرف زدن میکنی و من و بابا سامان رو ساعت  

هامشغول خودت میکنی که این لحظات جزءزیباترین لحظات زندگی ماست

دیگه من و بابا سامان رو میشناسی بخصوص بابا سامان ر و ، وقتی از سر کار میاد خونه و شروع میکنه با شما سلام و علیک کردن حسابی میخندی و تحویل میگیری واما در مورد من ،وقتی از بیرون 

میام خونه تا منو میبینی بغض میکنی و بعدش هم با غصه گریه و وقتی بغلت میکنم و سفت به خودم فشارت میدم آروم میشی 

تازگی ها خندهات هم داره کم کم صدادار میشه ،من قربون اون خندهات برم  که الهی همیشه بخندی

 پستونک خوردنت هم که حسابی دیدنیه کوچولوی من