چند روز مهمونی خونه پدری
سلام به ویانای گلم و همه دوستان عزیزم
چند روز بود که بابا سامان برای خرید سنگ برای نمای ساختمونی که داره میسازه به اصفهان رفته بود و من وشما هم برای اینکه تنها نمونیم به خونه پدری(بابا خسرو)رفتیم و به شما حسابی خوش گذشت چون همه نازت رو خیلی خیلی میکشن
البته چون یکم با عجله رفتنمون اتفاق افتاد من قیچی کوتاه کردن ناخن هات رو نبرده بودم و از اونجایی که ناخن های شما هم خیلی زود بلن میشه یه روز صبح که بلند شدیم دیدم رور دماخ کوم چولوت خط انداختی این هم عکسش
این یکی هم نمای نزدیک تر
یکی دیگه از شیطونی هات دست تو دهن کردن بود که از یه طرف ما پستونک تو دهنت می کردیم و تو وروجک از طرف دیگه دست تو دهن تا اینکه یه روز صبح که هوا خوب بود و تورو جلوی پنجره باز گذاشته بودم تا آفتاب بخوری با پتو قنداقت کردم
اما خوب جنابعالی که دست بردار نبودی و وقت و بی وقت این کار رو انجام می دی و اولش مشتت رو می کنی تو دهنت و بعد انگشتات رو تو دهنت باز میکنیو انگشتات میره تو حلقت و انوقت حالت تهوع بهت دست می ده، غروب که شد من و پدری برای جلوگیری یه تصمیم دیگه گرفتیم و دستت رو کردیم تو شلوارت و شما هم که انگار خوشت اومده بودکلی سه تایی خندیدیم