مریض شدن ویاناجونم
چهارشنبه 9 اسفند
ویانای گلم از بعد از ظهر حالت زیاد میزون نبود و بد اخلاق شده بودی خاله سیمین از ظهر پیش ما بود و من داشتم براش ایمیل درست میکردم وچون ما همش داشتیم با کامپیوتر کار میکردیم فکر کردم برای این بهانه میگیری ولی بعد از اینکه خاله سیمین رفت من دیدم که تو هنوز نا آرومی و سرحال نیستی به بابا سامان زنگ زدم و قرار شد بیاد دنبالمون و بریم دکتر
برای آخر وقت یک نوبت گرفتیم و آقای دکتر گفت که سرما خوردی و چند تا شربت برات نوشت و گفت که غذای کمکی رو هم می تونم کم کم شروع کنم
اما
شب وقتی برگشتیم خونه نیم ساعت نشد که شما شروع کردی به خودت پیچیدن و گریه کردن طوری که برای اولین بار موقع گریه کردن از درد اشک ریختی و نمی دونی دیدن اشک چشات برای ما چقدر سخت بود
خلاصه ما منتظر اثر دارو ها بودیم و انگار خبری نبود و شما هر 5 تا 10 دقیقه شروع میکردی به خودت از درد پیچیدن و گریه کردن ،ساعت 1 نیمه شب بود که تند تند لباس پوشیدیم و شما رو ایندفعه به کلینیک کودکان بردیم و آقای دکتر بهت یه شربت دیفن هیدرامین داد و بعد از معاینه شما وقتی قیافه نگران ما رو دید گفت که مضطرب نشین این یه ویروس سرما خوردگیه که باعث درد تو دل و رودش میشه و جای نگرانی نداره
و خدا رو شکر وقتی اومدیم خونه و شربت رو خوردی بعد حدود یه ربع ساعت دیگه آروم شدی و خوابیدی البته این سرما خوردگی رو صدات هم تاثیر گذاشت و تا الان هم که دارم برات این پست رو مینویسم خوبه خوب نشدی
این هم چنذ تا عکس از زمانی که سرحال نیستی و جدی به دوربین نگاه میکنی و حوصله زیاد خندیدن نداری
تازگیها هم یاد گرفتی پاچه شلوارت رو با دست میگیری و جمع میکنی بالا و بعد هم با پاهات بازی میکنی و من میدونم همین روز هاست که شست پات رو به دهنت برسونی
تو قلب منی جوجوی کوچولو