روز های سخت ظاهر شدن سومین مروارید ویاناجونم
ویانای نازم شیطون کوچولوی من
چند شب قبل از اینکه سومین مروارید سفیدت در بیاد شب ها شروع به تب کردن کردی و شب اول من فکر کردم سرما خوردی ولی وقتی از روز دوم دیدم که علائم سرما خوردگی نداری و فقط تب میکنی متوجه شدم که کار کار ه دندونه
موقع در اومدن 2 تا دندون پایین زیاد اذیت نشدی ولی این دندون بالایی حسابی تب دارت کرد بعضی شب ها دمای بدنت تا 39 درجه هم میرسید و من واقعا 3 شب تا صبح پلک روی هم نذاشتم وتا صبح با پاشوره کردن وخنک نگه داشتنت مواظبت بودم و ممنونم از خدا که در یک چنین لحظاتی طاقتش رو به آدم میده چون من کلا بنیه ام ضعیفه ولی تو اون روز ها احساس میکردم خیلی خیلی قوی هستم و با اینکه توی روز هم نمی خوابیدم اثری از سرگیجه و سردرد نبود و تمام حواسم به عروسکم بود تا این روز ها رو به سلامتی بگذرونه
بعد از ظهر روز شنبه بود که حتی قرار بود خاله اکی بیاد پیشمون دیدم تمام بدنت کهیر زده به بابا سامان تلفن کردم و ازش خواستم تا آژانسی رو که براش کار میکنه رو برام بفرسته که دکتر ببرمت
وقتی آقای دکتر معاینه ات کرد گفت همزمان با دندون در آوردن یه بیماری که اسمش یادم نیست رو هم گرفتی که با بیرون زدن این دونه ها دیگه جای نگرانی نیست و تبت هم قطع میشه و تنها خطر این بیماری تب بالا و تشنج هستش که خدا رو شکر شما رد کردین
خلاصه اون روز ما بعد از دکتر تا یه مسیری هم دنبال خاله اکی رفتیم و باهم برگشتیم خونه
با اینکه حال نداشتی اما حاضر نبودی از بستنی بگذری
اینجا هم بعد از اومدن به خونه با خاله اکی و شما با دیدن تابی که خاله جون برات هدیه آورده بود حسابی خوشحال شدی
البته شما در حال حاضر از جعبه اش بیشتر خوشت اومده چون فردای اون روز هم همش با جعبه تاب بازی میکردی