ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

23 اردیبهشت 94 روز تولد مامان آنی

ویاناجونی پروانه کوچولو و زیبای من امروز چهارشنبه 23 اردیبهشت تولد من بود و خاله ریحان برای روژان جون تولد گرفته بود و مارو دعوت کرده بود البته تولد روژان جون 30 فرودین هستش خلاصه تولد تو تولد شده بود و من هم از فرصت استفاده کردم و بردمت آتلیه و این عکس های خوشگل رو ارت گرفتم. مامان آنی برات : مییییییییییییییییمییییییییییییییییره   ...
10 تير 1394

نمک آبرود و اولین تجربه تلکابین سواری ویانای ناز من

ویانای گل و خوشگل من  بعد از فروردین خیلی سختی که داشتیم و اون ویروس نامرد سرماخوردگی و مریضی سخت شما و خودم و آبله مرغانی که بلافاصله بعدش گریبانگیرت شد برای خستگی در کردن و یه استراحت سه تایی باباسامان یه آپارتمان بزرگ تو یکی از برج های داخل محوطه نمک آبرود برامون اجاره کرد و به قول شما به HOLIDAY HOUSE رفتیم و خیلی خوب بود و اون چند روز بهمون خوش گذشت صبح رود قیل از رفتن وقتی هنوز خواب بودی(من عاشق اینجوری چرخیدن و خوابیدنت هستم  ) تو راه رفتن خوردن بستنی و کلوچه و بعد از اون هم سوار شدن روی این اسباب بازی های آهنگ دار که شما حسابی تو این چند روز سوار شدی و تقریبا ار هیچ کدوم از این ها نم...
2 تير 1394

دلنوشته پدری برای ویاناکوچولو

ویانا جان ، سلام  همانگونه که بارها گفته ام ، وقتی از من جدا میشوی ، ساعتها بغض گلویم را میفشارد .  نوه عزیزم ، ما آدمها وقتیکه پیش هم هستیم ، یکدیگر را نمیفهمیم ، الا زمانیکه از هم دور بشویم . آن وقت است که به یاد هم میافتیم . اما در مورد تو موضوع فرق میکند ، وقتیکه پیش من هستی ، نگرانی من برای لحظه ای است که از من دور میشوی ، دلم برایت تنگ میشود . زود برگرد . از مامان آنی بخواه که نوشته های مرا در سایت تو برایت بخواند .  قربان تو نوه عزیز : پدری  1394/03/12 ...
25 خرداد 1394

ار چندروز قبل از سال تحویل 94تا چند روز بعد از سال تحویل

سلام عروسک زیبای مامان آنی نردیک سال جدید هستیم و همش صحبت ار ماهی و سفره هفت سین میشه و من و باباسامان رنگ و وارنگ برات ماهی قزمز کوچولو میخریم و شما هم به روش های مختلف میکشی  ولی خوب باز هم مرتب میگی برام ماهی آبی بخرین چون یه مدته که رنگ مورد علاقه ات شده آبی و همه چیز هارو آبی میخوای آخر سر هم بابا سامان مجبور شد دوبار برات ماهی آبی آکواریومی بخره    بعد از ماهی رسیدیم سر سفره هفت سین  که ار دست شما نمی تونست شکل بگیره و همش میگفتی خودم میخوام بچینم و از روی این میز میذاشتی روی اون میز و همیجوری شد که دوتا از ظزف ها رو شکستی و بعد هم خودت میگفتی: اکشال نداره &nb...
1 خرداد 1394

سومین شب یلدای ویانای کوچولوی من در سال 93

سلام کوچولوی ناز من  این سومین شب یلدایی هستش که تو گل زیبا و خوش بو در کنار ما هستی  و من سعی کردم یه شب یلدای خوشگل برات درست کنم البته با توجه به اینکه سر کار میرم و وقتی هم که خونه هستم تمام سعی ام اینه که با شما بازی کنم و با هم خوش باشیم  اما با این حال برات با کامپیوتر یه تم شب یلدا برات طراحی کردم و دادم بابا سامان برات ببره پرینت رنگی بگیره و بعد هم که برش زدیم و خودت هم دوست داشتی همش کمک کنی این بیسکویت ها رو هم بیرون سفارش دادم و بعد بسته بندی کردیم و ربان زدیم این ژله هارو هم خودم برات درست کردم و کلی از دیدنشون ذوق میکردی عاشقتم پر...
30 ارديبهشت 1394

کلاس های زمستانی و جشن شب یلدا درگنبد کبود و تولد یونا جون و روشاجون

زمستان 1393 جشن شب یلدا تو گنبد کبود   کلاس خلاقیت در گنبد کبود که باید از بین طناب ها رد میشدین .... یکی از روز های دیگه کلاس خلاقیت در گنبد کبود تولد یونا کوچولو یکی از دوست های کوچولوی گنبد کبودی .  تو گروه گنبد کبودی که خود مون تشکیل دادیم  فقط یونا جون از شما  چند ماه کوچکتره و بقیه دوستای کوچولوت هر کدوم چند ماه بزرگتر هستن  که این تفاوت چند ماه هم فقط در همین سال های اول خیلی محسوس هست و خودش رو نشون میده ویانا کوچولو و روشا کوچولو و شما هم که عاشق انگش...
24 فروردين 1394