ماجرای گردش با کالسکه
سلام ویانای ناز و گلم
از اونجایی که شما دارین بزرگتر میشی و روز به روز شیطونتر و دیگه تو بغل آروم نمی مونی و همش درحال ورجه وورجه هستی باید کم کم از یه کالسکه برای بیرون رفتن کمک گرفت ولی چون من بازهم مطمئن نبودم که آیا تو کالسکه هم میمونی یا نه با خاله الهام تماس گرفتم و خواستم که چند روز کالسکه آرادجون رو به ما قرض بده تا ببینیم ازش خوشت میاد یانه
چهارشنبه صبح بود که با پدری و مامانی رفتیم خونه خاله الهام و کالسکه رو برداشتیم و یه راست رفتیم پارک ، حدود 20 دقیقه ای نشستی و صدات در نیومد ولی بعدش دیگه .......
این اولش بود که مامانی داره میارتت و من هم ازت همراه این کبوترهای زیبا عکس گرفتم
عمو پیمان هم خودش رو به ما رسوند آخه اون روز مطب نرفته بود و این هم نیم ساعت بعدش که شما بیشتر دوست داشتی خودت کالسکه رو هل بدی به جلو و عقب و باهاش بازی کنی تا سوارش بشی
اولین بار که نشد ولی من بازهم تلاشم رو میکنم ...........