ویانا به معنی تولد یک زندگی(12مهر)
سلام جوجوی ملوسم سلام دختر عروسکی و کوچولوی من سلام ویاناجون
از صبح روز 4 شنبه 12 مهر احساس درد خفیفی تو شکمم داشتم ولی چون فکر میکردم تا تولد عروسک من
هنوز 10 روز مونده سعی کردم بی خیالش باشم چون شنیده بودم معمولا هفته های آخر بارداری ممکنه یه
چنین درد هایی سراغ آدم بیاد بنابراین ماشین رو نزدیک ظهر برداشتم و رفتم گلسار یه دوری زدم و چند تا
خرید کوچیک هم کردم ولی وقتی ظهر به خونه اومدم احساس کردم دردم بیشتر شده بابا سامان هم
زودتراومده بود خونه و داشت گوشت هایی رو که خریده بود جابه جا میکرد
خلاصه بعد از اینکه ناهار خوردیم به مطب خانم دکتر رفتیم و اون گفت که باید همین الان برم و بیمارستان
بستری بشم
و اینجوری بود که من همون شب ساعت 10:30 تو اتاق عمل حاضر بودم و تو نازنیین با عمل سزارین
ساعت 10:45 شب با قد 45 سانت و وزن 2کیلو و 720 گرم در بیمارستا ن آریابه دنیا اومدی
وای که چقدر کوچولو و عروسکی هستی باورم نمیشه که صاحب یه عروسک راست راستکی شدم
خدا یا با تمام وجود برای این فرشته کوچولو از تو سپاسگزاریم
یه عالمه دوست دارم فرشته کوچولوی من