واکسن 6 ماهگی ویانای نازم
14 فروردین1392
ویانا جونم، باباسامان صبح زود رفت بیرون و یکسری از کارهای بانکیش رو انجام داد و اومد دنبال من و شما تا بریم مرکز بهداشت و واکسن شما رو بزنیم
طبق معمول اول وزنت کردن و من وقتی داشتم میذاشتمت تو ترازو اینقدر که جنابعالی شیطون شدی می خواستی از ترازو بیای پایین
وزنت 6 کیلو و500 گرم
بعدش هم گذاشتمت تو اون تختی که قد و دور سرت رو اندازه میگیرن
قدت 59 سانتیمتر
و حالا نوبت اندازه گرفتن دور سرت بود ، (قیافه لوسش رو ببین )
و دور سرت41 سانتیمتر شده بود که خدارو شکر همه چی نرماله نرمال بود
و ایشاله که همه نی نی های ناز همینطور سالم بزرگ بشن و رو لب خودشون و مامان
و باباشون خنده باشه(آمین)
وحالا نوبت واکسن زدن بود که رفتیم تو اتاق بغلی تا من شما رو آماده کنم
اول بهت قطره فلج اطفال رو دادن(برای سومین بار)
و بعد واکسن سه گانه و هپاتیت ب
و چون من تنها رفته بودم تو اتاق دیگه از واکسن زدنت نتونستم عکس بگیرم و وقتی هردو واکسن رو زدن بابا سامان اومد تو چون یه تلفن کاری بهش شده بود و باید جواب میداد البته ایندفعه انگار یکم واکسن ها برات بیشتر درد داشت و من اول بعد از زدن واکسن بغلت کردم و کلی قربون صدقت رفتم تا آروم بشی و بعد لباست رو تنت کردم
و چون قبل از اومدن بهت قطره استامینوفن داده بودم سوار ماشین که شدیم تا بیایم خونه خوابت برد و وقتی رسیدیم خونه بیدار شدی و من هم شروع کردم با یخ جای واکسنت رو کمپرس کردن
البته دیگه وروجک شدی و خودت هم کمک میکردی و خوشت میومد که یخ رو روی پات
بذاری و بردای
نفس مامان آنی ، قلب مامان آنی ، عمر مامان آنی ، من میمیرم برای اون نگاه شیطونت
خدارو شکر بعد از کمپزس و دادن قطره استامینوفن زیاد اذیت نشدی و من تا دو سه شب خیلی مواظب بودم که تب نکنی و بازهم خدارو شکر که تب نکردی و به سلامت این دوره روهم گذروندی