ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

اولین شب یلدای ویانای قشنگم

                  اولین شب یلدای زندگیت مبارک  شاپرکم   امشب میریم خونه بابا خسرو  تا برامون فال حافظ بگیره  و به خصوص برای تو گل خوشگلم  ،مامان ماهرخ  هم چهارشنبه صبح تماس گرفت و گفت که رفته و برات یه عالمه خرید کرده و منتظر ماست که با همدیگه بریم خونشون من هم یک ژله اناری کوچیک درست کردم تا براشون ببریم   ...
9 دی 1391

روز های سرد بارونی

سلام ویانای عروسکی من هنوز چند روزی از شروع دی ماه نگذشته که هوا حسابی سرد شده و اکثر روز ها بارون میباره ،شما کوچولوی ناز هم یکم سرما خوردی وصبح ها دماغ کوچولوت می گیره و من سعی میکنم با بخور آب بازش کنم تا راحت نفس بکشی  این دو بیت هم تقدیم به عروسک حوشگلم مثل باران چشمهایت دیدنی است                                شهر خاموش نگاهت دیدنی ست  زندگانی معنی لبخند توست                                    خنده هایت بی نه...
9 دی 1391

خنده ها ی شکلاتی بی صدای ویانا

الهی قربون اون خنده های شکلاتی بی صدات برم هرچند که از همون روز های اول خوش خنده و خوش اخلاق بودی ولی دیگه این روز ها دل من و بابا سامان رو حسابی داری با اون خنده های شکلاتی بدون صدات میبری  مخصوصا وقتی بابا سامان از سرکار میاد و نازت میکنه و جالب اینجاست که وقتی برات  بالتازار بالتازار می خونه حسابی خوشت میاد    عاشقتم جوجوی ناز من عاشق اون خنده های شکلاتی بی صدا         ...
2 دی 1391

آتلیه مامان آنی برای ویانا جون

دیروز غروب من برات وقت آتلیه گرفتم و وقتی بابا سامان اومد باهم به آتلیه عکاسی سلطان رفتیمو من چون از قبل هماهنگ کرده بودم که آتلیه رو برای شما گرم کنن تاچند تا عکس خوشگل بدون لباس ازت بگیرن و با اینکه جنابعالی خنده رو هست کنیم که اونجا به هزار ترفند و ادا و اطوار تونستیم کاری کنیم شما برامون لبخند بزنی و لی خوب عکس های خوشگلی شد که وقتی حاضر شدن تو وبلاگ میذارمشون اما مامان آنی خودش روز قبل تو خونه یه آتلیه کوچولو راه انداخته بود که چندتا از عکس هارو هم تو پست قبلی گذاشته بودم این هم بقیه : ...
2 دی 1391

تشکر ویژه از عمه فتانه گلم

                      سلام  عمه فتانه جون    من و ویانا جون از اینکه شما به تک تک پست ها نگاه میکنین و برای همشون نظر های خوشگل و با احساس مینویسی یه عالمه ممنونیم و درسته که در حال حاضر از هم دوریم ولی دلامون بهم نزدیکه و ماهم شما رو و محمد جون رو خیلی خیلی دوست داریم و بی صبرانه منتظر دیدن شما هستیم      این هم یه سبد گل زیبا همرا با شاپرک هاش تقدیم به شما                                 ...
2 دی 1391

معرفی روژینا جون

سلام جوجوی نازنازی خوبی کوچول موچول امروز میخام روژیناجون رو بهت معرفی کنم هرچند که وقتی به دنیا اومدی میدونم خیلی خیلی زود باهاش آشنا میشی و دوستش خواهی داشت ولی خوب تا حالا دوبار برات نظر گذاشته و ابراز محبت کرده راستی برای عید هم وقتی همراه باباعلی و مامان پیوندش اومده بودن خونه ما برات یه ست لباس نوزادی خیلی خیلی خوشگل  کادو آوردن پیوندجون که از حالا میگه باید عمه پیوند صداش کنی ولی روژیناجون هنوز تصمیمش رو نگرفته که چی صداش کنی دفعه آخر که میگفت دختر دایی صداش کنی به هرحال روژیناجون به اندازه کافی وقت داره تا تصمیمش رو بگیره روژیناجون یه دختر ناز و قشنگه که ما قبل از به دنیا اومدنش با مامان و باباش  وقتی که من و بابا س...
29 آذر 1391

اولین پیک نیک ویانا

ویانای گلم هفته قبل شنبه صبح اول برنامه داشتیم بریم خرید ولی با بابا سامان تصمیم گرفتیم سه نفری  بریم کنا دریا و بعد ناها برای اولین بار سه نفری رفتیم رستوران و ناهار خوردیم خیلی خوش گذشت جمعه هم ماسوله دعوت شدیم با دوستامون تا غروب اونجا بودیم ، خلاصه اینکه در هفته گذشته هم دریا رفتی و هم کوه                  (این هم عکسی در طبیعت) اینجا هم توی باغ از سمت راست نیکا جون ، هیرادجون و شایان وروجک و اونی هم که از همه کوچول موچول تره ویانای من     ...
29 آذر 1391