ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

بد خوابی های روز و شب

ویانای عروسکم ، عزیز دل مامان آنی از وقتی من سرکار رفتم خیلی خیلی سخت خواب و بد خواب شدی با اینکه فقط سه روز صبح تا ظهر کنارت نیستم اما انگار که دیگه از خوابیدن میترسی برای اینکه نکنه بیدار بشی و من کنارت نباشم وقتی هم تو بغلم یا روی پام می خوابی نمی تونم روی تخت یا زمین بذارمت چون فوق العاده هوشیار میخوابی و با یه تغییر وضعیت کوچولو سعی میکنی با دست منو بگیری و در واقع جدا نشی ازم و روزهایی که کنارت هستم یا حتی شب ها با اینکه زمان هایی میرسه که انقدر خسته ای که چشم هات رو نمی تونی باز نگه داری برای خوابیدن مقاومت می کنی و جیغ میکشی و من و خودت رو حسابی کلافه میکن خلاصه خوابیدنت حسابی برام غصه شده  این...
17 ارديبهشت 1392

تلاش برای 4 دست و پا رفتن

ویانای کوچول و موچول من  این روز ها سخت در تلاش برای 4 دست و پا رفتن هستی و من همش باید مواظب باشم تا با صورت به زمین نخوری   و اینجا پهن زمین شدی قربونت برم و باز هم دنده عقب....... موفق باشی نازنینم ...
9 ارديبهشت 1392

اسباب بازی جدید برای ویاناجونم

امروز 4 شنبه 4اردیبهشت 92 ویانای کوچول موچولوی من  این اسباب بازی رو هم چند روزی میشه که برات گرفتم که خیلی خیلی ازش خوشت اومده راستش این رو تو یه فروشگاه تو تبریز دیده بودم و می خواستم برات بخرم ولی متاسفانه بسته بود و وقتی برگشتیم هر جا سوال میکردم یا نداشتن یا تموم کرده بودن و بالاخره تو یک کتابفروشی بزرگ که بازی های فکری هم داشت برات پیدا کردم  وقتی بند اون رو میکشی صدای موزیک های مختلف میده و حسابی مشغولت مبکنه بخصوص زمان هایی که من نیستم  خلاصه خوشحالم که خوشت اومده عزیز دلم میمیرم برات ها جوجووووووووو به هر طریق ممکن می خوای بندش رو بکشی تا صد...
4 ارديبهشت 1392

صندلی غذا و کتاب خوندن ویاناخانم

سلام عروسک کوچولو  این صندلی غذا خوری رو چند روز پیش با بابا سامان رفتیم و برای شما  خریدیم  برای اینکه دیگه برنامه غذاییت تقریبا روتین شده و شما دو وعده غذا صبح و دو وعده غذا هم از بعداز ظهر تا شب می خوری و بین غذا ها هم اگه من خونه باشم شیر خودمو بهت میدم و اگه سرکار باشم مامانی یا پدری البته بیشتر پدری به شما یک تا دو وعده شیر خشک هم میدن غذاهایی که در حال حاضر میخوری: فرنی ، حریره بادام ، سرلاک نستله با طعم های (شیر و برنج )و (گندم و موز همراه شیر) سوپ هایی که با مرغ و ماهیچه وگوشت برات درست میکنم و توشون برنج و ماکارونی و عدس و سبزی و..... میریزم  البته ناگفته نماند که سوپ گوشت رو بیشتر از مرغ دوست داری...
3 ارديبهشت 1392

خونه مادربزرگه هزارتا قصه داره ....

سلام ویانا ی ملوس و کوچولوی من شنبه 24 فروردین92  خونه مادربزرگ من( که من مادرجون صداش میکنم) سفره بود و من هم شما رو برداشتم و باهم اونجا رفتیم  البته کمک زیادی نتونستیم به مادرجون بکنیم و بعداز مراسم وقتی که مهمان ها همه رفتن اومدیم تو حیاط و یه چند تا عکس گرفتیم اون هم جلوی در خونه ، چون من عاشق این گل های هستم که همیشه جلوی در خونه مادرجونه و ما گل عروس بهش میگیم حالا نمی دونم اسم دیگه ای هم داره یانه ؟ در هرصورت من تو خونه مادرجون یه عالمه خاطرات قشنگ دارم و خود مادرجون رو هم یه عالمه دوست دارم و این شعر رو هم به مادرجونم تقدیم میکنم خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره خونه ی مادربزرگه شادی و غ...
31 فروردين 1392